Notice: Undefined index: port in C:\HostingSpaces\smartacademy.ir\smartacademy.ir\wwwroot\includes\defines.php on line 3
اسمارت اکادمی ایران - ما تربیت نشدیم
Print
Category: پژوهش ها
Hits: 29878

ما تربیت نشدیم

ما تربیت نشدیم. تربیت ما بیش از این نبوده است که به بزرگترها احترام بگذاریم، کلمات زشت نگوییم، پیش دیگران پای خودرا دراز نکنیم ، حرف شنو باشیم، صبح ها به همه سلام کنیم ،دست و روی خود را با صابون بشوییم، لباس تمیز بپوشیم ، دست در بینی نبریم و ...        اما ساده ترین و ضروری ترین مسائل زندگی را به ما یاد ندادند .

کجا به ما آموختند که چگونه نفس بکشیم ،  چگونه اضطراب را از خود دور کنیم ،   موفقیت چیست،   ازدواج برای حل چه مشکلی است،  در مواجهه با مخالفت چگونه رفتار کنیم...؟

در کودکی به ما آموختند که چموش نباشیم ، اما پرسشگری و آزاد اندیشی و شیوه های نقد را به  ما نیاموختند .

داگلاس سیسیل نورث، اقتصاددان آمریکایی و برنده ی جایزه ی نوبل اقتصاد در سال 1993 می گوید:

اگر می خواهید بدانید کشوری توسعه می یابد یا نه ، سراغ صنایع و کارخانه های آن کشور نروید. این ها را به راحتی می توان خرید یا دزدید یا کپی کرد . می توان نفت فروخت و همه ی این ها را وارد کرد . برای اینکه بتوانید آینده کشوری را پیش بینی کنید ، بروید در دبستان ها ؛ ببینید آن ها چگونه بچه ها را آموزش می دهند .             مهم نیست چه چیزی آموزش می دهند ؛  ببینید چگونه آموزش می دهند.     اگر کودکانشان را پرسشگر، خلاق ، صبور،  نظم پذیر ، اهل گفتگو و تعامل و برخوردار از روحیه ی مشارکت جمعی و همکاری گروهی تربیت می کنند، مطمئن باشید که آن کشور در چند قدمی توسعه ی پایدار و گسترده است .

از " نفس کشیدن "   تا   "سفر کردن "   تا  "مهرورزی "   به آموزش نیاز دارد.   بخشی از سلامت روحی و جسمی ما در گرو     "تنفس صحیح "   است.   آیا باید در جوانی یا میانسالی یا حتی پیری ، گذرمان به یوگا بیفتد تا بفهمیم تنفس انواعی دارد و شکل صحیح آن چگونه است  و چقدر مهم است؟!  

به ما حتی نگاه کردن را نیاموختند .       

هیچ چیز به اندازه  "نگاه "   نیاز به آموزش و تربیت ندارد . کسی که بلد است چطور ببیند، در دنیایی دیگر زندگی می کند؛          دنیایی که بویی از آن به مشام بینندگان ناشی نرسیده است.

هزار کیلومتر ، از شهری به شهر دیگر می رویم وقتی به خانه بر می گردیم ، چند خط درباره ی آنچه دیده ایم نمیتوانیم بنویسیم.    چرا؟    چون در واقع "ندیده ایم " .       همه چیز از جلو چشم ما گذشته است ؛  مانند نسیمی که بر آهن وزیده است. اگر حرف مولوی درست باشد که :

" فرع دید آمد عمل بی هیچ شک           پس نباشد مردم الا مردمک"  

باید بپذیریم که آدمیت ما به اندازه ی مهارت ما در  "نگاه "  است.

جان راسکین ، آموزگار بزرگ نگاه ، در قرن نوزدهم می گفت:  اگر دست من بود ، درس طراحی را در همه ی مدارس جهان اجباری می کردم تا بچه ها قبل از اینکه به نگاه های سرسری عادت کنند ، درست نگاه کردن به اشیا را بیاموزند.   می گفت :  کسی که به کلاس های طراحی می رود  مجبور می شود به طبیعت و پیرامون خود ، بهتر و دقیق تر نگاه کند، و هنرمند تر است از کسی که به طبیعت می رود تا در طرحی پیشرفت کند.                                  (آلن دو باتن،  هنر سیر و سفر ، ص 269).

اگر در خانه یا مدرسه ، یاد گرفته بودیم که چطور نگاه کنیم ، چطور بشنویم  و چطور بیندیشیم ، انسانی دیگر بودیم.    انسانی که نمی تواند از چشم و گوش و زبان خود درست استفاده کند ، پا از غار بدویت بیرون نگذاشته است؛    اگرچه نقاشی های غارنشینان نشان می دهد که آنان نیز با   " نگاه "  بیگانه نبودند.

من پدرانی را می شناسم که در آتش محبت فرزندانشان می سوزند و برای رفاه و آسایش آنان سر از پا نمی شناسند،  اما تا دهه ی هفتاد یا هشتاد عمرشان ندانستند که فرزندانشان بیش از خانه و ماشین ، به آغوش گرم او نیاز دارند و او باید آنان را لمس می کرد و می بوسید و دست محبت بر سروروی آنان می کشید.  بسیارند پدرانی که نمی دانند اگر همه ی دنیا را برای دخترشان فراهم کنند ، به اندازه ی یکبار در آغوش گرفتن او و بوسیدن روی او ، به او آرامش و اعتماد به نفس نمی دهد .

در جامعه ای که از رودرو دیوار آن ، سخن از حق و باطل می بارد،   کسی به ما یاد نداد که چگونه از حق خود دفاع کنیم یا چگونه حق دیگران را مراعات کنیم و مسئله  " حق و باطل " را به حقوق افراد گره نزنیم.                     عجایب را در آسمان ها می جوییم ، ولی یکبار به شاخه ی درختی که جلو خانه ی ما مظلومانه قد کشیده است ، خیره نشده ایم . نگاه کردن، شنیدن ،گفتن، راه رفتن، خوابیدن، سفر کردن ، بازی، تفریح، مهرورزی، عاشقی، زناشوئی و اعتراض بیشتر از املاء و انشاء نیاز به معلم و آموزش دارند.                                      

                                                                                                                                             رضا بابایی